انجمن شعر فریدونکنار در آموزشگاه خانه دوست
ازهمان جایی که آمدی برگرد بخانه ات
مرز من و تو تعیین شده
از حصارهای نامرئی
هیچ تیری از مرزی رها نخواهد شد
وماهی که آرزوی بوسیدنش را داشتی
اشک به دریا برد
لبها چه تدارک دیده بودند
تا به خالت برسند
عزیزم بخواب
این هم رویا بود گذشت
13/12/93سمائی
ای درختان بی پناه
و
کلبه ای اندوه
تورا گم کرده ام
فقط نگاه تو در نگاهم مانده
سمائی 1/اسفند /93
آفتاب نوازشم کن
برگهای شبنمی من ،
خیس شده
از دلتنگیها
فردا را برای قدم زدن
به
دشت تو
فکر می کنم
نمیدانم چرا ؟
تنم را به حراج گذاشتم
عزرائیل موهای مرا به درخت بسته
موریانه ها از خوردن دلم
دهانش کپک زده