جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

کوهی در میان دشت

  

 

 

 

 

 

 کوه 

کوهی در میان دشت ، سر به فلک کشیده
کلاه ابری بر سر نهاده
اونظاره ماست .


برکه کوچکی تصویر او را ضبط نموده
روی آن قاصدکی درشناور است

هنوز، ماه و خورشید ، روز روشن بده بستون می کنند!
هنوز
هنوز...
هنوز گندمها به سجده می روند
آفتاب پرست از دیدن آن به وجد آمده

من به آلا چیق های نمدی حسادت می ورزم
آنها
مثل مردانی در سرزمین آفتاب
که زیر باران سینه سپرکرده ، سر به بالا دارند .
گاه
صدای نی می آید
با جیک جیک گنجشکها همنوا شده
موسیقی فضا را پر کرده

سگ دشتبان ،از شادی ،اشک چشمانش را پاک می کند

عطر خوش آویشن وپونه همه را مست کرده 


به گل شقایق درود 
دامن خود را بر آسمان او گسترده
شاعر از دیدن  شقایق راز خود را فاش کرد ، 

امید را به ما برگرداند . 


عشق شاهین را دیدم
به جوجه اش، پرواز یاد می داد

در میان صخره ای سخت
آب زلالی روان پیداست.
 

گر به سر می دهیم با دل شاد
گریه شوق با تمام وجود.

زکریا سمائی

10/اسفند /90

 

قله دماوند