جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

سماع

 

 

 

 آهای .................صدای ما را نمی شنوید

 

 

 

رقص برای خدا(سماع)

 

 

 

ادامه مطلب ...

یلدا

 

( یلدا) 

 

چله آمد
ابرها گره خورده
در آسمان دریا
این مرغهای دریایست
که واژه های مرا به هر سو میبرند

نگاه می کنم  
به دنیای که می چرخد
با او همراه می شوم
درد هابرمن انباشته میشود
چرا اشکم نمی آید

هر روز می گذرد
با نگاه
نقطه به نقطه 

خط به خط
رنگ به رنگ
برگها می فهمانند
قرمز،   

      سبز                     

            و زرد  


بید همه برگهایش را ریخته
خشک و
عریان
در شهر دست پا میزند 

 
هنوز ایستاده ام
سرد است
شبها و تنهاییها را میگذرانم  


اکنون
منتظر طلوع هستم
تابه جوانه های گلدانم آب دهم

ادامه مطلب ...

اسب سفید نیامد

اسب سفید نیامد 

 

اسب سفید حصار مزرعه را شکست ،
ودر مه ناپدید گشت
ماه تا سحر اشک ریخت ،
اسب سفید نیامد .

 
پیچ پیچکی که از درونم بربام خانه رفته بود ،
دست به دعا شد .

آواز قورباغه ها زاری شد ،
پرستوها خسته در آغوش ابر
گله ها رمیده در دشت
چشمهادر انتظار جاده

همه جا ، 

پوشیده از برف

دیوانه شهر از سرما لرزید
حوض ماهی یخ بست.