جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

اشک وخیال

اشک وخیال 

از لای جرز کلبه های چوبی درانتظارم

گاهی

 دزدکی می نگرم

وگاه درخیالم

آرام

 آرام

 اشک می ریزم

او دیگر نمی آید

رد پاها را نگاه می کنم

وبه راه می افتم

 از دو خط خیال

از جاده های بی انتها

گویی  

درختان جاده را در آغوش گرفته اند 

 گاهی به ماه دست تکان می دهند  

خدای من 

درختان به زنانی می مانند در کنار جاده 

۶/اسفند /۱۳۹۰

 

 

 

  

 

 

 

ادامه مطلب ...