امید
بالهایت را باز کن، چشمانت را ببند وبا دل عاشقانه صعودآزاد، بسمت روشنایی، ای آسمان ببارو بشور دست و صورت چرکین را
خزان برگهای سبزو منجمد شده آن روی برف را می بینی ولی هنوز درخت زنده است بهار بار دیگر خواهد آمد. درون اتاق تاریکی از جا کلیدی پیداست یقین روزنه امیداست.
چش در چش نظا ره آنها ترسی ندارد. سایه های بلند آنها سحر گاهان محو خواهد شد.
ای آزادی در انتظار باش تو را در آغوش خواهم گرفت. اشکهای شوقم را هدیه خواهم داد .
عجب چشم اندازی زیبایی
مه فضای جنگلی وکوهستانی را پر کرده است .
وقتی قدم میزنی بر روی مه راه می روی
فضای سورئالیستی که شبیه رویایی است .
فقط درخواب می توانی ببینی .
رویایی که آمیخته با توهم را بوجود آورده است .
اما بطرف غروب می رویم وتوهم سیاهی شب هم به فضا اضافه می شود .
چنانچه ما می رویم به سوی سپیدی
سلام.
ممنون که لینکم کردید منهم با اجازتون ویلاگتون رو لینک میکنم. از وبلاگتون دیدن کردم مطالب جالب و شیرینی گذاشتید.
عکسهاهم قشنگ هستن. خسته نباشید.