جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

اسب سفید نیامد

اسب سفید نیامد 

 

اسب سفید حصار مزرعه را شکست ،
ودر مه ناپدید گشت
ماه تا سحر اشک ریخت ،
اسب سفید نیامد .

 
پیچ پیچکی که از درونم بربام خانه رفته بود ،
دست به دعا شد .

آواز قورباغه ها زاری شد ،
پرستوها خسته در آغوش ابر
گله ها رمیده در دشت
چشمهادر انتظار جاده

همه جا ، 

پوشیده از برف

دیوانه شهر از سرما لرزید
حوض ماهی یخ بست.

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ

پیچ پیچکی که از درونم بربام خانه رفته بود ،
دست به دعا شد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد