اشک وخیال
از لای جرز کلبه های چوبی درانتظارم
گاهی
دزدکی می نگرم
وگاه درخیالم
آرام
آرام
اشک می ریزم
او دیگر نمی آید
رد پاها را نگاه می کنم
وبه راه می افتم
از دو خط خیال
از جاده های بی انتها
گویی
درختان جاده را در آغوش گرفته اند
گاهی به ماه دست تکان می دهند
خدای من
درختان به زنانی می مانند در کنار جاده
۶/اسفند /۱۳۹۰
لاکو ازتوابع آمل
شاید بدانی زنده باشم.
شاید بدانی عاشقی پژمرده باشم.
شاید از گلبرگ عشقم به آواز بهاری گفته باشی.
شاید از تنهایی من،شاید از بی کسی من به هر کس گفته باشی.
شاید از آواز عشقم به پروانه هاگفته باشی.
شاید از باران عشقم به هر کس گفته باشی.
مثل همیشه زیبا و کارت عالیه