جابلو

هنر وگفتگو

جابلو

هنر وگفتگو

تنهایی

نگاه گنجشک اشی مشی ازپشت پنجره

اون موقع که روستا زندگی میکردیم ، خونمون یه پنجره آبی داشت ،درهاش به دشت بزرگی باز می شد ، الان که 25 ساله توی شهر زندگی میکنم خونمون همچین پنجره ای نداره ، زمستون که می شد روبروش آدم برفی درست میکردم شب زیر نور پنجره اینقدر زیبا می شد ساعتها باهاش حرف می زدم همون موقع بود، عاشق پنجره آبی شدم







امواج قلب دریا وساحل درروزبرفی



تالاب فریدونکنار


نظرات 3 + ارسال نظر
.... یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ

دلم گرفته است ، به خیابانهای سرد و بی روح از قاب پنجره ی یخ بسته نگاه میکنم ، همه جا غبارالود است و هیچکسی کسی را همراه نیست ........... حرفهای عاشقانه در خفا ...

مهران یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام.ای کاش ای کاش ای کاش من هم به زیبایی پرنده ای بودم که از دیدن من همه مرابستاین.استادعکس های بسیارزیبای داریدعکسهای که شمابه نمایش میگذاریدحرف ندارد

تنها شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:06 ق.ظ http://sahelenejat.blogsky.com/

سلام وبلاگ پرمحتوایی دارین چرا آپ نمیکنین به منم سر بزنید اگه تولد دوستمو تبریک بگیدممنون میشم . منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد